غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(3)
غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(3)
آثار بيداری اسلامی در جهان
پيش از ورود به بحث بيداری اسلامی بايد دو نكته اشاره شود: نخست اينكه همانطور كه قبلا هم اشاره شده، پس از انقلاب اسلامی و به خصوص در دهه اخير شاهد نوعی تحول معنوی در جوامع غيراسلامی (پيرامون حوزه انقلاب اسلامی) نيز هستيم كه میتوان آن را بيداری فطری (بازگشت به فطرت الهی) يا بيداری دينی (كه برخی آن را به بنيادگرايی دينی مثل بنيادگرايی مسيحی و بنيادگرايی يهودی و بنيادگرايی هندويی تعبير كردهاند) ناميد و انقلاب اسلامی در همه آنها نقش تحريكی و امدادی داشته است.
دوم اينكه در اين موضوع با سه عنصر مواجهيم:
1. ايقاظ (بيدارسازی) عملی است كه بايد با ارجاع به متون قدسی و تاريخ اسلام و عقايد و اسوههای اسلامی و شيعی و ساير منابع ارجاعی مسلمين و شيعيان صورت گيرد.
2. طالبان بيداری (بيداریخواهان = مستيقظون) كسانی هستند كه به جهل و غفلت خويش متوجهند و به طور فطری درد هجران را از حقيقت احساس میكنند و دلشان میخواهد از اين وضعيت نجات و به نور راه يابند. آنها پذيرندگان بيدارگری هستند و اگر اقبال آنها نباشد، بيدارگری توفيق نمیيابد.
3. يقظه يعنی بيداری كه بعداً به توضيح لغوی آن پرداخته میشود.
4. بيدارگران (موقظون) كه پس از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) (راسخون در علم) علمای صالح و زاهد هستند كه در حديث مشهور نبوی(ص) تصريح شده است كه آنها وارثان پيامبرانند: العلماء ورثه الانبياء (مالم يدخلوا فیالدنيا) تعدادی از آنها در دوره معاصر عبارتاند از: مرحوم سيدجمالالدين حسينی اسدآبادی، سيدامير علیهندی، ميرزای شيرازی بزرگ صاحب فتوای تحريم تنباكو، ميرزا محمدتقی شيرازی صاحب فتوای جهاد عليه انگلستان در عراق (1920م)، ملافتحالله (شيخ الشريعه) اصفهانی، شيخمحمد خيابانی، شيخ محمدجواد بلاغی نجفی (66) ، سيدعبدالحسين شرفالدين، امام موسی صدر، آيتالله شهيد سيدمحمد باقر صدر، آيتالله شهيد مرتضی مطهری، و بالاخره امام راحل بزرگوار حضرت آيتالله سيدروحالله الموسوی الخمينی قدسسره الشريف و البته در اين فهرست جای صدها بيدارگر ديگر شيعه خاليست.
در نوشتهای كه پيش رويتان است كوشيده شده است در زوايای مختلف بيداری در جهان معاصر و بالاخص در ايران عصر خمينی كبير، تحقيق و تأملی اجمالی شود. اميد كه به ديده خطاپوش ارباب معرفت نگريسته شود. بیترديد آنچه در جهان امروز میتوان عبارت «بيداری اسلامی» را بر آن اطلاق نمود، قطعاً ناشی از نهضت احياگرانه امام خمينی (قدسسره) است. در واقع عنوان اين دفتر و بيتالغزل اين شعر پرشعور، دعوت امام راحل (قدسالله نفسه الزكيه) میباشد و اين دعوت آنچنان آشكار و در جهان امروز، اثرگذار است كه تصور آن موجب تصديق است. امواجی كه از دعوت اين مرد بزرگ برخاست، امواج زمان و مكان را درنورديده است؛ نه محصور در زمان حيات او بود و نه منحصر به ايران بود. بيداری ناشی از انقلاب اسلامی ابتدا خاورميانه و شمال آفريقا، سپس بلوك شرق لنينيستی و اينك اروپا و فردا آمريكا را جولانگاه امواج دامنگستر خويش میكند و خواهد كرد.
نگارنده ترديدی ندارد كه دعوت اسلامی امام خمينی (قدس سره) بیاغراق، تجديد دعوت نبوی(ص) بوده است. اينك بايد ديد كه اين دعوت، چه آثاری در ايران و ساير نقاط جهان داشته يا خواهد داشت؟ بدون آنكه مجالی برای آوردن شواهد فراوان در اين مقاله داشته باشيم، فهرستی از آثار، تبعات و عوارض بيداری اسلامی ناشی از دعوت امام خمينی(قدس سره) و انقلاب اسلامی ارائه میشود:
1. احساس هويت مشترك در ايرانيان و التيام شكافهای قومی، مذهبی، دينی و شكاف سنتی و مدرن.
2. فروپاشی نظام سياسی، امنيتی (نظامی، شبهنظاتی، انتظامی) و اطلاعاتی شاهنشاهی و پيدايش نظامهای جايگزين اسلامی.
3. تلاش برای فروپاشی نظامهای آموزشی و اقتصادی غيراسلامی (غربی سوسياليستی و ليبراليستی) و جايگزينی نظامهای اسلامی.
4. تلاش برای جايگزينی نظام علمی اسلامی (معناگرا، غايتگرا، ضدسكولار، توجه به منافع مردم، پويايی و مقلد نبودن و...) به جای نظام علمی قبل.
5. احيای تدريجی تمدن اسلامی (كه شامل موارد مذكور هم میشود) به ويژه نهادهايی چون «اهتمام به امور مسلمين» ، «اتحاد اسلامی»، «دفاع مقدس يا جهاد»، «اشاعه دعوت»، «مبارزه تا رفع فتنه از جهان» و...
6. متقابلاً تحميل تروريسم ليبراليستی، جنگ و تهاجم فرهنگی ايران توسط تمدن هلنی ـ يهودی ـ مسيحی غرب.
7. پيدايش امواج اصولگرايی اسلامی (بر اثر بيداری جوامع اسلامی با مذاهب گوناگون و توجه نخبگان و قوای خلاقه هر جامعه به تعاليم دينی و ويژگیهای بنيادين فرهنگ خود) در ساير سرزمينهای اسلامی.
8. به راه انداختن سيل رفاه مادی، امكانات التذاذ جسمی، تبليغات ضد شيعی، و تحريكات قومی، قبيلهای يا ملی در جوامع اسلامی عليه يكديگر يا عليه ايران.
9. سركوبگری، تحقير، تحديد و مجازات غيرموجه و غيرقانونی و غيرانسانی عليه مسلمانان در جهان غيراسلامی و شيعيان در جوامع غيرايرانی.
10. اتخاذ رويكرد دموكراتيك در جوامع اسلامی غير ايرانی برای ارائه بديلی به جای مردمسالاری دينی ايرانی.
11. اتخاذ رويكرد تبديل حكومتهای لائيك در جوامع اسلامی به حكومتهای به ظاهر شرعی و دينی با ماهيتی ابتدائا يا تدريجا لائيك. (به عنوان نمونه: ارائه لايحه شريعت در مجلس پاكستان، تشكيل جمهوری اسلامی افغانستان و....)
12. پيدايش حزبالله و مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطين و بيرون راندن اشغالگران آمريكايی، انگليسی، فرانسوی و اسرائيلی از لبنان و نيز پيدايش انتفاضه فلسطين و بيداری اسلامی ـ عربی در موضع اسلامی فلسطين و بيرون راندن اسرائيلیها از نوار غزه.
13. بیاعتبار شدن نهضتهای كمونيستی و سوسياليستی و فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و بلوك وابسته به آن و پيدايش دولتهای دوست و دشمن جديد در شمال ايران و بيداری دينی تدريجی جوامع مسلمان آسيای ميانه و قفقاز (ماورای ارس) و جريانهای له و عليه اين بيداری دينی و تجديد هويت اسلامی؛
14. تحرك جهانی ايالات متحده برای تحميل نظامی تك قطبی با محوريت آمريكا بر جهان و توطئه 11 سپتامبر و به راه انداختن «جنگ عليه ملتها به بهانه مبارزه با تروريسم» و اشغال مناطق مهم سوقالجيشی، نفتی و حوزههای آب شيرين و استقرار در مناطق و تلاش برای وابستهسازی و انقياد چهار بازيگر بزرگ جهان: چين، روسيه، اروپای متحد و جهان اسلام نسبت به محور ايالات متحده آمريكا و رژيم اشغالگر اسرائيل و متقابلا پيداش تفرقه و شكاف بين آمريكا و اروپا و بسياری از كشورهای اسلامی از جمله رژيم سعودی!
15. پيدايش معنويتگرايی شبه دينی در جوامع اروپايی وآمريكايی و نيز بنيادگرايی دينی غيراسلامی (مسيحی، يهودی، هندويی و بودايی) و حتی بنيادگرايی سكولاری! (به محوريت فرانسه).
16. ترديد در ابطالناپذيری گفتمان ليبرال دموكراسی و گريز انسانهای فرهيخته غرب و شرق از عبوديت قدرتهای سياسی ـ اقتصادی و از عبوديت ايدئولوژیهای مختلف چپ و راست و از عبوديت فنآوری (تكنوپولی) و نيز از عبوديت علم سكولار تجربی مسلك غايتگريز و فلسفههای برخاسته از آن.
17. رشد يقينگرايی دينی و غيردينی در همه جوامع به جای شكاكيت (به مثابه جوهره تمدن مادی غرب).
18. و بالاخره رشد «خداگرايی» در ايران و همه جوامع پيرامون آن.
همانطور كه مشاهده گرديد، امواج ساختارشكن «بيداری اسلامی» ناشی از دعوت اسلامی امام خمينی(ره) نه تنها به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ايران انجاميد و نه فقط نهضتهای اسلامی (شيعی و غيرشيعی) در جوامع اسلامی آفريد، بلكه از مرزهای دينی و جغرافيايی گذشت و به «بيداری دينی» و سپس «بيداری انسانی» در سراسر جهان تبديل و منجر شد.
يعنی بيداری انسانی كنونی جهان، مرحله نازله همان بيداری اسلامی است: در واقع قوس نزولی چرخه دعوت و ايمان كنونی اينگونه است: دعوت اسلامی نايب امام معصوم(ع) بيداری اسلامی شيعی ايرانی بيداری اسلامی غيرايراني بيداری دينی غيرمسلمانان بيداری انسانی غيرمتدينان.
و قوس صعودی اين چنين خواهد شد: بيداری انسانی انسانها بيداری دينی يا دينداری (ايمان) انسانها بيداری اسلامی يا مسلمان شدن انسانها بيداری شيعی يا تشيع همه انسانها تحت حكومت امام مهدی(ع)
جهان امروز فاقد داعی متنفذ سنی، مسيحی، يهودی، هندو يا بودايی است و خداوند شيعيان را در اين عصر، به دعوتكنندهای متنفذ و مجدد و متمكن (امام خمينی قدس سره الشريف) اختصاص داد و اميد است روزی همه انسانها به ماهيت انسانی دعوتش پی ببرند و به آن لبيك گويند تا زمينه برای ظهور امام(عج) و فروپاشی نظامهای غيرعادلانه و فاسد و برتریجو و توسعهطلب و تأسيس نظامهای اجتماعی الهی توسط خليفه خدا در زمين فراهم شود.
اركان «بيداری اسلامی»
1.دعوتكننده به سوی خدای متعالی باشد نه داعی به سوی غير او (چه به سوی خودش و چه به سوی غيرخود، چه فردگرا و چه متعصب در مورد گروه يا حزبی خاص).
2. دعوتكننده به الگوهای رفتاری صحيح، كتاب خدا و سنت رسولش باشد نه داعی به شخص غيرمعصوم و غيرمنصوص.
3. دعوتش در راستای درمان دردهای اصلی جامعه و معطوف به ابتلائات عظيمی چون شرك، ذلت، تفرقه، فقر، ظلم، فقدان عدالت و گناهان نابودكننده اجتماع باشد نه به فروع تبعی، وگرفتاريها و دردهای كوچك و كم اهميت؛ دردها را بشناسد و راه درمان را نيز بداند.
4. دانش كافی و توانايی هدايت و مديريت امواج بزرگ دعوت، قيام، فروپاشی نظامهای پيشين، ساخت نظامهای جديد دينی و تداوم دعوت و بيداری را داشته باشند. نه اينكه مردم را برآشوباند و به حركت درآورد، سپس كنار بكشد يا از تداوم اين كار عظيم ناتوان باشد.
5. يقين و شجاعت و جسارت ايستادگی يك تنه در برابر همه مشركان و كفار جهان را داشته باشد و از كثرت اهل باطل و ملامت و تمسخر آنها به شك و سستی مبتلا نشود.
6. با عامه مردم و مؤمنان سعهصدر و خوی بزرگوارانه و نرمش و فروتنی داشته باشد و آنها را تحمل كند و چون پدری مهربان برايشان باشد و متقابلا در برابر مشركان، كفار و مترفين (ثروتمندان، شهوتپرست و لذتجو و افزونطلب) برای خدا، خشمگين، خشن و سختگير باشد و خشنودی و ناخشنودیاش معطوف به امر و رضای حق تعالی باشد.
7. بر دعوتش پافشاری و استقامت داشته باشد و بر تداوم و استمرار آن اصرار نورزد و با آنچه بر دعوتش، فتور و سستی عارض كند، مبارزه نمايد. اگر دعوتش به بيداری دينی جامعه هدف انجاميد دچار شگفتی نشود و از آسيبهای آينده غافل نباشد.
رابطه مستقيم «بيداری اسلامی» و «بازيابی تمدن اسلامی»
اين مراحل با يكديگر نسبت عموم و خصوص مطلق دارند: «دعوت اسلامی» به شكلی عام و فراگير ممكن است مرزهای جغرافيايی را طی كند ( مثلا دعوت امام خمينی(ره) كه گر چه خطاب به ايرانيان بود، ولی توسط بسياری از جوامع اسلامی و غيراسلامی دريافت و مؤثر واقع شد. دعوت پيامبر اسلام(ص) و نيز دعوت امام حسين(ع) نيز همينطور بودند)؛ بيداری اسلامی نسبت به دعوت اسلامی خاص است ولی نسبت به مرحله بعدی، عام و فراگير (در همه جوامع اسلامی) است؛ خيزش اسلامی هم نسبت به بيداری اسلامی خاص است و در بعضی از آن جوامع رخ داده يا میدهد، انقلاب اسلامی در حكم خاص الخاص است زيرا تنها در دو سه جامعه از جوامعی كه وارد حالت نهضت شدند، اتفاق افتاده است. از جمله در ايران و عراق و افغانستان؛ نظامسازی اجتماعی اسلامی كه پس از پيروزی در انقلاب اسلامی رخ میدهد، «اخص خواص» است و اختصاص به ايران دارد (افغانستان به دليل «عصبيت قومی» و «تفرقه مذهبی» از مرحله نهضت به مرحله دعوت يا بيداری پس رانده شد و عراق به علت سركوبگری شديد صدام و تفرقه قومی و مذهبی و دخالت بيگانه، به مرحله نهضت عقب رانده شد و احتمالا به تدريج دچار استحاله خواهد شد)؛ مرحله بازيابی تمدن اسلامی در واقع صورت غايی و حاصل نهايی همان مرحله نظامسازی است.
از جمله نشانگان بازيابی تمدن اسلامی در ايران عبارتاند از: احيای عملی «اتحاد اسلامی»؛ محورسازی عملی انديشه «توحيد و حاكميت ولايی»؛ اهتمام عمومی نظامهای اجتماعی و مديران به امور مسلمين؛ احيای امر به معروف و نهی از منكر و نصيحت و خيرخواهی؛ همراهی و اختلاط و امتزاج دين و معنويت و اخلاق با نظامهای اجتماعی؛ احيای عملی و مؤثر تعابيری چون «بيتالمال مسلمين»، «قرضالحسنه»، «ارتش اسلامی»، «مرزداران»، «دارالاسلام و دارالحرب»، «جهاد و دفاع مقدس»، «تصرف فقيه در انفال»، «عدالت اسلامی»، «آمادهسازی قوا برای بازدارندگی» و...؛ احيای ادبيات و هنر اسلامی، توجه و اهتمام به امور عبادی چون «نماز جمعه»، «نماز عيد»، «اعتكاف» و... احيای عملی و نظری «برائت از مشركين» شناسايی و مبارزه با تحريفات عقيدتی، مثلا درباره صبر و تقيه و امثال آن، احيای تفسير متافيزيكی از وقايع طبيعی و انسانی با تعبير دينی، احيای اصولی چون «عزت اسلامی»، «و قطع يد كفار از مسلمين» و «نفی سبيل كفار بر مسلمين» كه همگی دارای يژگی جداسازی دينی هستند و مغاير با تمدن سكولار است؛ احيای عملی و نظری شهادت در راه خدا (مرگ مقدس)؛ احيای ارزشهايی چون غيرت، فتوت، حجاب، عفت؛ احيای روح سادهزيستی و ناچيز شمردن ارزش ثروتمندی و ثروتمندان، مذموم شمردن ربا و تلاش برای بانكداری اسلامی، اهتمام به مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و ستم؛ احيای دو اصل مشورت و بيعت در چارچوب مردمسالاری دينی؛ توجه به منع مصرف بیرويه (به خلاف تمدن مصرفگرای مادی)، توجه به توليد علم و دستيابی به نوترين دانشها و پيشرفتهترين فنآوریها؛ و بالاخره ظهور هوشمندی و سرعت انتقال و سرعت تصميمگيری و خلاقيت در پاسخ به محيط و تصرف در آن در چارچوب شريعت كه ركن ركين و جوهر اصيل تمدنی پيشرفته و اسلامی خواهد بود و در ايران قابل تحقق است.
توجه به دو نكته لازم است:
اول اينكه در بيداری اسلامی ايرانيان، سه عامل نقش علت و محرك داشتند: ترويج اخلاق اسلامی (نظری و عملی) توسط عالم ربانی؛ بيان عقايد اسلامی و تعارض و برتری آن نسبت به باورهای رايج غيردينی غربی و شرقی؛ بيان احكام شرعی توسط فقهای عامل و مستقل و اثبات مغايرت وضع موجود با آن احكام. همين سه عامل امروز هم فعال و در مقابله با آسيبهای بيداری بسيار مؤثرند و جالب اينكه انقلاب اسلامی ايران ثابت كرد كه علمای اخلاقی، رهبران مؤثرتری هستند و اخلاق، عامل اول و برتر در تحول اجتماعی مثبت اسلامی است.
دوم اينكه بيداری اسلامی باعث بروز نشانهها و آثاری میشود كه میتواند از آنها پی به آن برد، از جمله تغيير گروههای مرجع؛ تغيير در لباس و آرايش و مسكن و خوراك مردم؛ كاهش نفوذ و محبوبيت و حرمت ثروتمندان؛ پيدايش احساسات برادری نسبت به هم؛ تغيير مثبت در نهادهای اجتماعی از جهات مختلف (نسبت به پيش از دعوت اسلامی)؛ تكثير مؤسسات خيريه غيرانتفاعی و عامالمنفعه آموزشی، بهداشتی و اقتصادی؛
كثرت حضور مردم ـ به خصوص جوانان ـ در مساجد، بروز كاربردهای دينی و اجتماعی متعدد برای مساجد علاوه بر عبادت جمعی در آنها؛ تغيير در نحوه تفريحات و استفاده از اوقات فراغت، توجه بيشتر به كسب دانشهای مختلف و به خصوص دانشهای دينی و ايجاد پل بين دين و علم از طريق نظريهسازیهای دينی در علوم انسانی، توجه به محرمات در علومی چون پزشكی كه مستلزم معاشرت با نامحرم است و تلاش برای دستيابی به راهكارهای پرهيز از گناه و.... پس از سيدجمالالدين، جريانهايی (به خصوص اخوانالمسلمين) در مصر برخی تحولات مذكور را پديد آوردند كه بیشك نشانه بيداری اسلامی بود. ايران بين سالهای 43 تا 57 نيز كم و بيش چنين نشانگانی داشت.
ويژگیهای تمدنهای پيرامون جمهوری اسلامی
1. اومانيسم (انسانمحوری) در همه شئون زندگی به جای خدامحوری.
2. تبرج و گرايش به زينت و تجمل فوقالعاده و شاخص و انگشتنما شدن؛ اين ويژگی هم در زندگی زنان و هم در معماری مشهود است.
3. استعلا (برتریجويی) و افساد و تفرقهافكنی.
4. تحزب و گروه گروه شدن و ارضای تمنيات جاهطلبانه (تحت عنوان مشاركت) و ابزار وجود (خود نمودن).
5. فردگرایی و لذتطلبی.
6. لهو و لعب (بازی و سرگرمی) بدون توجه به ماهيتگذاری دنيا و انتقال به آخرت.
7. دوستی شديد زندگی دنيا و حرص بر آن و ترس از مرگ. (كه به صورت انديشه تراژيك، تم اصلی آثار معروفترين نويسندگان غربی مانند آلبر كامو و فرانتس كافكا و آندره مالرو و ژان پل سارتر است.)
8. قدرتمحوری (اراده معطوف به قدرت).
9. اسطورهگرايی شبه فلسفی در همه چيز كه در لوای آن، انسان به خود جرأت میدهد عليه اراده خداوند قيام نمايد. و اين را رمز پيشرفت خود میداند. همين انديشه رقابت با خداوند كه ريشه در اسطورههای يونانی و توراتی دارد، سبب انهدام بنيادهای امنيت روانی و آرامش انسان غربی و پيدايش انديشه تراژيك و بیاعتمادی ميان غربیها شده است.
10. مبارزه با شرم و آزرم و تحسين بیحيايی و فقدان شرم، در آثار مختلف ادبی و هنری كه ريشه در نسبيت اخلاق و مبارزه با گزارهها و ملاكهای مطلق دينی و اخلاقی دارد. از نظر اسلام، حيا و دين با عقل ملازمه دارند و از نظر غربيان معارضه.
بايد توجه كرد كه تهاجم فرهنگی جريانی ساده و متشكل از مجموعه رفتارها نيست بلكه همانند ساير امور اجتماعی، بسيار پيچيده و شامل رفتارها (كنشها) و عكسالعملها و برآيند اعمال و عكسالعملها (برهمكنشها) است. لذا گاهی تهاجم ارادی به تهاجم ساختاری و خود به خودی و عنصر بيگانه به تفكر بومی و توليد فرهنگی داخلی مبدل میشود و خودیها ناخواسته چنان تفكر و عمل میكنند كه بيگانگان میخواهند و از مهمترين راههای مبارزه با آن بیاعتمادی به بيگانگان، كاهش رابطه و تماس با آنها، پرهيز از شباهت يافتن ظاهری و باطنی به كفار و بالاخره مطالعه عميق و جدی در قرآن و سنت و نيز در فرهنگ و تمدن غرب و شرق است.
بايد توجه داشت كه وقتی حالت «بيداری اسلامی» پيدا شود، در واقع اكثريت جامعه به هويت اصيل و حقيقی خود توجه خواهند كرد و همين عامل، باعث اصولگرايی اسلامی خواهد شد. حال اگر جامعهای شيعی اثنیعشری باشد، به حديث، فقه و كلام شيعی و ولايت ائمه اطهار(ع) و روشهای زندگی و كار آنها و خاستگاه قرآنی آن روشها خواهد گرويد و خواهد كوشيد از آنها الگوبرداری كند و اگر جامعهای سنی باشد؛ به حديث، فقه و كلام تسنن و سيره صحابه توجه بيشتری كرده و سلفی مذهب و به عبارت ديگر وهابی (مذهبی نه سياسی) خواهد شد و میدانيم كه تشيع به دليل اعتقاد به تقيه، ملايمت و سازگاری خردورزانه بسيار بيشتری در برابر مقتضيات زمان و شرايط اهل كفر و اهل ايمان دارد و اگر كفار معترض نشوند شيعه به خاطر حفظ موجوديتش معترض آنها نخواهد شد. اما از بنيادگرايی سلفی، امثال القاعده بر میخيزد كه به تروريسم نه تنها عليه كفار و مشركين، بلكه عليه شيعيان، معتقد است اما ناگزير هر دو برخاسته از نوعی بيداری اسلامی هستند.
بيداری اسلامی در ميان شيعيان اماميه، به ظهور شريعتمحوری، ولايتمداری و اخلاقمحوری در جامعه میانجامد، در حالی كه در ميان تسنن به سلفیگری، كه امروزه در تمام جوامع سنی از مراكش و الجزاير تا اندونزی ويژگی بارز انقلابيون اهل سنت است. متاسفانه بسياری از سلفیها، شيعيان را دشمن مفروض و مبارزه يا مقاتله با آنها را فرض دانستهاند؛ چنانكه در عراق كنونی و در افغانستان ديروز ديده شده و میشود. به نظر میرسد يكی از عمدهترين نقشههای آمريكايی درگير كردن شاخههای مختلف بيداری اسلامی يا دينی با يكديگر است. جالب اين است كه جوامع سنتی و جوامع غيراسلامی كه داعی متنفذی ندارند تا آنها را به بيداری و تغيير وضع شيطانی موجود جهان برانگيزد، تحت اثر دعوت اسلامی امام خمينی(قدس سره) تحريك و بيدار شدهاند و تمام امواج معنويتگرايی كه امروزه خواهان بازگشت معنويت يا اخلاق يا دين يا شريعت، به نظامهای اجتماعی (سياسی، اقتصادی، آموزشی و...) هستند، ريزهخوار خوان انقلاب اسلامی ايران محسوب میشوند، چه بپسندند و چه نپسندند.
بازيابی فراگير تمدنهای بشری بر اثر بيداری فراگير اسلامی
خوشبختانه در ايران پس از جنگ سهم اعظم ثروت ملی صرف بازسازی مبادی مادی تمدن ايرانی ـ اسلامی (كه مقدمه تمدن بزرگ اسلامی است) شده است و اين هوشمندی كه شايد تقدير الهی هم باشد، موجب تضمين بازار تمدن اسلامی (كه حتما به شالوده اقتصادی و صنعتی بسيار مستحكم و قدرت مالی سترگی نياز دارد) گرديده است. اما در ساير نقاط جهان چنين نيست. خصوصا در رقابتهای كنونی بين چين و آمريكا بايد اين نكته دور از نظر نماند كه اين امر يكی از راههای تحقق انهدام ناقص تمدنی خواهد بود. جهان امروز چنان پيشرفته و پيچيده است كه هيچ يك از اديان كنونی غيراسلام نمیتواند پاسخگوی همزمان نيازهای مادی و معنوی بشر بوده باشد و تنها جايگزين ممكن برای اسلام، همان آئين تركيبی مسيحی ـ يهودی ـ شرك است كه آن هم بشريت را به فلاكت كنونی دچار كرده است. از نظر تمدن كنونی غرب، «جنگ ادامه سياست است و با وسايل ديگر» زيرا جنگ نيز چون سياست برای واداشتن طرف مقابل به تمكين درباره اراده خود و برای اهداف ملی صورت میگيرد. (67) در حالی كه از نظر ما مسلمانان جنگ نيز چون صلح يك واقعيت و ناشی از ماهيت تضادانگيز محدوديت مادی و ذات سيریناپذير انسانها میباشد و ما در جنگ و صلح مأمور به تكليف هستيم و در پاسخ به اينكه «آيا جنگ ذاتاً و به صورتی چارهناپذير نوعی شر فینفسه است؟» (68) جواب میدهيم كه جنگ يك واقعيت است و اگر «نتايج خوب» برای سعادت انسانها داشته باشد، خير وگرنه شر است. اين ديدگاه دفاع را مقدس میشمرد و تجاوز را پليد. پس جنگهای دفاعی برای ما مقدس است.
به هر حال دفاع ايران در برابر جهان غرب در مرزهای عراق ـ ايران، آثار بسيار مفيدی بر نضج تمدن اسلامی خواهد داشت. به تعبير آرنولد توينبی مهمترين انگيزههای ظهور تمدن تحت تأثير چند اصل است: (69)
1.شرايط سخت زندگی، اما نه به حدی غيرقابل تحمل.
2. فشار خارجی در مرزها به گونهای مستمر.
3. محروميتها و جريمهها. (مثلاً محاصره اقتصادی، غرامت، ماليات سنگين و....)
مقوله «تهاجم فرهنگی» علیرغم عبارت ساده و ظاهری آن مفهوم و جريانی بسيار پيچيده دارد كه هدف نهايی آن از بين بردن خلوص يك آيين و تمدن و وارد كردن عناصر بيگانه به آن و در نهايت همگونسازی آن با محيط پيرامونش میباشد. اين بحث خصوصاً برای كشورهایی از جهان سوم مطرح میشود كه انقلابی مبتنی بر عقيدهای مخالف ايدئولوژی حاكم در جهان نمودهاند. از آنجايی كه به برآمدن تمدن اسلامی از ويرانههای استعمار قرن نوزدهم و بيستم معتقديم، بايد متوجه مقوله تهاجم فرهنگی به عنوان مهمترين روزنههای رخنه دشمنان انقلاب اسلامی باشيم؛ تهاجم فرهنگی مقابل صدور انقلاب است.
پاسخ جهان پيرامونی به مفهوم صدور انقلاب سهگونه است:
الف) پذيرش پيام انقلاب، ب) سكوت در مقابل انقلاب (بیتفاوتی)، ج)تهاجم فرهنگی و غيرفرهنگی.
انقلاب اسلامی ايران با هر سه پاسخ روبهرو شده است: پاسخ اول را از طرف ملل اسلامی همچون ملتهای افغانستان، عراق، بحرين، لبنان، فلسطين، مصر، الجزاير و غير آن دريافت كرد كه خواهان تغيير وضع موجود هستند. كشورهايی چون پاكستان، بنگلادش، تركيه و نيز بيشتر كشورهای جهان سوم پاسخ دوم را دادند. پاسخ سوم از نظر نظامی و اقتصادی توسط آمريكا، انگليس، فرانسه، شوروی سابق و ساير كشورهای پيشرفته صنعتی كه خواهان حفظ وضع موجود بودند و نيز رژيمهای ديكتاتور منطقه كه خواهان پر كردن خلأ سياسی ناشی از سقوط پهلوی بودند داده شد و از نظر فرهنگی و اقتصادی هنوز هم خصوصاً از طرف آمريكا و اروپای غربی و همچنين جريانی از وهابيت مذهبی سياسی در كشورهای پيرامون ايران ادامه دارد. غرب در پاسخ به مفهوم بيداری اسلامی كه ذات آموزههای امام خمينی و انقلاب اسلامی است، به تعبير كميسيون تدوين استراتژی امنيت ملی آمريكا در قرن 21 به دنبال دنياهای خيالی است كه در رأس وعدههای مدرنيته برای جهان قرار داشت. نوشتن سناريوهای جهانی كه ناشی از تخيل فراگير ساختن بهشت زمينی براساس باورهای ليبرال ـ دموكراسی است به هيچ عنوان انديشههای جديدی را برای رستگاری بشر برنمیتابند. بيداری اسلامی در تضاد شديدی با دنياهای خيالی غرب است.
در اتوپياهای غربی تنوع افكار و انديشهها، تكثرگرايی عقيدتی و بسياری از آن چيزهايی كه به عنوان آرمانهای آزادی، حقوق بشر، امنيت و عدالت معرفی میكنند شعار دروغينی بيش نيست. از ديدگاه غربيان جهان آينده وقتی روی صلح و امنيت را خواهد ديد كه همه چيز مطابق استانداردهای اتوپيای ليبرال دموكراسی باشد. جهان آينده در صورتی صلح دموكراتيك را شاهد خواهد بود كه سه شرط اساسی زير را دارا باشد:
1. معيارهای مردمسالارانه چيره شوند و اين معيارها برای همكاریهای اقتصادی و آسايش همگانی مناسب باشند.
2. تضادهای تند عقيدتی وجود نداشته و در عين واقعی بودن تفاوتهای فرهنگی، كشورها به يكديگر نزديك شوند نه اينكه شكاف ميان آنها بيشتر شود.
3.سطح پيشرفتهای از همكاری سياسی دولتها به دست آيد و حفظ شود. (70)
اگرچه شعارهای مذكور ظاهر فريبندهای دارد اما باطن آن چيزی جز استانداردكردن همه جهان براساس انديشههای ليبرال دموكراسی غرب و از بين بردن ساير فرهنگها، باورها، انديشههای سياسی و نظامهای اجتماعی غيرغربی نيست. تجربه تهاجم به افغانستان و عراق توسط آمريكا مثال زندهای برای اين يكسانسازی جهانی است. آمريكاييان در سند استراتژی ملی آمريكا برای عراق آشكارا موضع جهان غرب را در مقابل بيداری اسلامی و احيای تمدن اسلامی اعلام میكند. انقلاب اسلامی در حداقل تأثيرات خود الگوی نظامهای غربی را در حوزه سياست و توسعه اجتماعی در جهان اسلام مورد ترديد قرار داده است. پيشرفت چشمگير جمهوری اسلامی در كمتر از يك دهه علیرغم مشكلات ناشی از جنگ و تحريمهای اقتصادی و سياسی میتواند الگوی مناسبی برای نظامهای سياسی و توسعه اجتماعی در جهان اسلام باشد. حضور آمريكا در افغانستان و عراق بیترديد مقابله با الگو و نحوه بيداری جهان اسلام است. اگر جنگ با كمونيسم بهانهای برای ابقای نفوذ و سلطه آمريكا بر جهان به ويژه كشورهای اسلامی در دوران جنگ سرد بود، اكنون جنگ با تروريسم بهانه جديدی برای سلطهگری و تجاوز است. آمريكا در سند استراتژی ملی خود در عراق به اين حقيقت اعتراف میكند: «جنگ با تروريسم چالش تعريفكننده نسل ماست. همانگونه كه كمونيسم و فاشيسم چالشهای تعريفكننده نسلهای پيشين بودند.» (71)
اما چه كسی گفته است كه پدرخواندگی رويارويی با چنين چالشی كه ساخته دست غربيان و تجاوزات آنها به ديگر ملتهاست با آمريكا است؟ دولتی كه خود با اعتراف پژوهشگران غربی در كمتر از 50 سال حدود 40 جنگ و تجاوز و كشتار و ترور رهبران مردمی جهان و... را به عهده داشته است چگونه میتواند جهانی آزاد و فارغ از خشونت و كشتار را رهبری كند؟ كشوری كه خود در توليد سلاحهای كشتار جمعی مخرب و به كارگيری آن عليه ملتها سرآمد همه كشورهای تجاوزگر جهان در طول تاريخ بوده است. چگونه میتواند به همين بهانه به كشورهای ديگر حمله كند و به كشتار مردم بیگناه دست يازد؟
آمريكايان مینويسند: «از نظر اخلاقی شايسته است به مردم عراق ياری رسانيم. آمريكا دوستان خود را هنگام مواجهه با تيرهروزی تنها نمیگذارد.» (72) اما همه آنهايی كه آگاهی سطحی از تاريخ تحولات سه دهه اخير جهان دارند میدانند كه بيشترين تيرهروزی مردم عراق و منطقه ناشی از حمايتهای بیچون و چرای غربيان از ديكتاتورهای منطقه برای مقابله با بيداری اسلامی و در رأس آن ديكتاتور عراق است. اگر عراق سابقه ساخت سلاحهای كشتار جمعی را داشت چه كسی امكانات ساخت را در اختيار اين رژيم قرار داد؟ حقيقت آن است كه جهان غرب به سركردگی آمريكا در مقابل بيداری اسلامی شديداً در معرض خطر از دست دادن منافع ارزان قيمت جهان اسلام قرار دارد. اسلامی شدن رژيمهای اين منطقه و نابودی حكام ظالم مدافع غرب و آمريكا در اين منطقه مترادف با از دست رفتن استراتژيكترين سرزمينها با منابع طبيعی سرشار قابل بهرهبرداری برای جهان غرب است. هر الگويی غير از الگوهای رشد و توسعه ديكته شده توسط غربيان در اين منطقه مترادف با آگاهی و بيداری مردم منطقه و از دست رفتن اين منابع سرشار میباشد. الگوی رشد و توسعه جمهوری اسلامی با همه اشكالاتی كه فعلا در آن وجود دارد در كمتر از دو دهه با همه فشارهای غربی، نور اميد جديدی را ميان مسلمانان و بيداری جهان اسلامی ايجاد كرده است. جهان غرب به رهبری آمريكا با ورود به منطقه در حقيقت آمده است كه با چنين الگويی مقابله كند. آمريكا به بهانه مقابله به تروريسم آمده است تا زمين را در يكی از استراتژيكترين مناطق جهان به تصرف درآورد تا از اين طريق اقتصاد سرمايهداری، امنيت ليبراليسم و رشد و توسعه الگوی غربی را در دهههای آتی از خطر بیارزش شدن و سقوط در منطقه و جهان نجات دهد.
حقيقت دارد كه آنچه در عراق و افغانستان میگذرد بر سرنوشت نسلهای آتی مسلمانان تأثير بسزايی دارد و همچنين تأثير عميقی بر امنيت ايدئولوژيك غرب خواهد داشت. ايدئولوژی بدسگال ليبراليسم با پيشرفت آزادی و عدالت و بيداری اسلامی در منطقه و بازيابی تمدن اسلامی و همچنين به رسميت شناختن اين واقعيت ـكه تمام مردم جهان حق زندگی براساس باورها، بينشها، گرايشها و قوانين مبتنی بر ارزشهای خود را دارند ـ شديداً مقابله میكند و با ترويج تروريسم، جنگ، خشونتطلبی، سركوب، ترس و تجازوطلبی به نوعی با تبلور هرگونه انديشه جديد در جهان پر از اضطراب و وحشت دموكراسی ليبرال، به مقابله برمیخيرد و اميد و خوشبينی به آينده را در جهان اسلام از بين میبرد. آمريكا با ايجاد بیثباتی در يك منطقه حياتی، تضعيف بيداری اسلامی و كشورهای مسلمان، امواج اسلامگرايی در حال رشد را در منطقه تضعيف میكند تا از اين طريق، بقای نظامهای ليبرال دموكراسی غربی و حاميان ديكتاتور و مستبد آنها را در منطقه تضمين نمايد و اين مهمترين چالش بيداری اسلامی در دهههای آتی در كشورهای مسلمان است.
پي نوشت ها :
65. رك: صدرالمتالهين، ايقاظ النائمين، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی، 1361، ص 1ـ 4.
66. رك: محمدرضا حكيمی، بيدارگران اقاليم قبله، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357.
67. بهمن آقايی و غلامرضا علی بابايی، فرهنگ علوم سياسی، تهران، شركت نشر ويس، 1366، ج 3، ص 5ـ 244.
68. همان، ص 9.
69. آرنولد توينبی، فسلفه نوين تاريخ، ترجمه و تلخيص بهاءالدين بازرگان، تهران، كتابفروشی فروغی، 1356، ص 6ـ 52.
70. استراتژی امنيت ملی آمريكا در قرن 21، كميسيون تدوين استراتژی امنيت ملی آمريكا، ترجمه جلال دهشگی و ديگران، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقيقات بينالمللی ابرار معاصر تهران، 1383، ص 247.
71. «سند استراتژی ملی آمريكا برای عراق» ترجمه احسان صحافيان، روزنامه شرق، 14/10/1384، ص9.
72. همان
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}